عدم اعتماد به نفس ریشه در کودکی افراد دارد! افرادی که اعتماد به نفس ندارند اغلب این ۱۱ تجربه کودکی را داشتند
دوران کودکی زمان بسیار شکننده ای است. ما انواع و اقسام تجربیات را به دست می آوریم، و در حالی که در آن زمان از آن آگاه نیستیم، این تجربیات می توانند نقش مهمی در اعتماد به نفس در بزرگسالی داشته باشند.
جهت مشاوره انلاین و اینترنتی ، غیر حضوری از ایران و سایر کشورها تماس بگیرید.
۰۹۱۲۲۸۴۹۴۸۷
پیشنهاد برای مطاله بیشتر:
کودکان خجالتی و گوشه گیر. نویسنده صفایی مقدم دکتر روانشناس
لجبازی نوجوانان در دوران بلوغ به چه علت است؟
این توضیح می دهد که چرا برخی از افراد قوی و جسور بزرگ می شوند، در حالی که برخی دیگر به سختی خود را باور می کنند. حتی اگر آنها دلیل آن را به خاطر نداشته باشند.
بنابراین، با در نظر گرفتن این موضوع، در اینجا ۱۱ تجربه دوران کودکی که اغلب افرادی که اعتماد به نفس ندارند، آورده ایم. امیدواریم که بتواند به ما کمک کند تا آنها را درک و نحوه حمایت بهتر از آنها را بیابیم.
۱) بدرفتاری یا بی توجهی والدین – عدم اعتماد به نفس
بیایید بزرگترین علت را از سر راه برداریم. بدرفتاری و غفلت والدین تأثیرات عظیم و گسترده ای دارد که تا بزرگسالی ادامه می یابد.
افرادی که در دوران کودکی این مشکل را پشت سر گذاشتهاند، اغلب زخمهای عاطفی عمیقی دارند که احتمالاً عمیقترین آنها این است که باور داشته باشند ارزش دوست داشتن ندارند.
“اینکه ما خودمان را چگونه می بینیم به طور قابل توجهی توسط محیط اولیه و روابط ما با مراقبان اولیه ما شکل می گیرد.”
به عبارت دیگر، اگر در کنار افرادی بزرگ شوید که با شما بد رفتار می کنند، ممکن است رفتار منفی را به عنوان بازتابی از ارزش خود، درونی کنید. که سپس منجر به احساس مداوم بی کفایتی و اعتماد به نفس پایین می شود.
سوء استفاده یا غفلت والدین یک سفر طولانی و چالش برانگیز است. خیلی مهم است که به دنبال حمایت باشید تا همه آن پیام های اشتباه دوران کودکی را بیاموزید و ارزش واقعی خود را دوباره یاد بگیرید.
۲) والدین بیش از حد انتقادی – عدم اعتماد به نفس
در واقع، حتی نیازی به سوء استفاده/غفلت آشکار نیست. حتی تنها بودن همیشه در کنار انتقاد می تواند اعتماد به نفس ما را در سنین پایین از بین ببرد.
این موضوع را از دست ندهید:
والدین سخت گیر و ۸ ویژگی شخصیتی فرزندان آنها
مغز انسان به خصوص در کودکان بسیار انعطاف پذیر است.
به آن مانند یک لوح خالی فکر کنید – اگر مردم روی کلمات نوشته شما خط بزنند و به شما بگویند که آن را هر روز بخوانید، مغز شما آن را به عنوان حقیقت می پذیرد.
نتیجه؟
شما با این باور بزرگ نمی شوید که توانایی و لیاقت دارید. این که مهم نیست چه کاری انجام می دهید، به اندازه کافی “خوب” نیستید.
۳) نیاز به برآورده کردن انتظارات بسیار بالا – عدم اعتماد به نفس
وقتی صحبت از “به اندازه کافی خوب” نیستید ، آیا تا به حال باید یکی از این موارد باشید:
کودکی بی نقص و خوش رفتار
یک دانشجوی مستقیم
ستاره ورزشکار یا مجری
کودک بزرگتر که کاملاً مسئول است
حمایت مالی یا عاطفی والدین شما
افرادی که شرایطی از این دست را پشت سر گذاشتهاند، از تلاش برای برآورده کردن انتظارات بالا میدانند. و چون نمی توانند، در نهایت باور می کنند که هیچ کاری که انجام می دهند هرگز به آن استاندارد نمی رسد.
با نگاهی به دوران کودکی ام، چیزهای زیادی را می بینم که احساس مزمن بی کفایتی را در من ایجاد کرده است. من باید همیشه خوب رفتار می کردم و اگر در یک آزمون نمره B می گرفتم، با احساس ترس به خانه می رفتم.
می دانم که پدر و مادرم خوش نیت بودند و فقط می خواستند مرا تشویق کنند تا بهترین باشم. اما این باعث شد که به یک کمال گرا تبدیل شوم که همیشه احساس می کند، بله، به اندازه کافی خوب نیست.
۴) مبارزه در دانشگاه – عدم اعتماد به نفس
با توجه به این نکته، عملکرد ضعیف در مدرسه نیز میتواند باعث شود افراد باور کنند که توانایی ندارند.
در دوران دبیرستان، دوستی داشتم که واقعاً در مدرسه سختی می کشید، حتی اگر تمام تلاشش را می کرد. او F بعد از F میگیرد یا در روزهای خوب، C. بنابراین، شنیدن سخنان او از جمله:
“من خیلی احمقم!”
“من نمی توانم این کار را انجام دهم…”
“خدایا، من فقط نمی توانم هیچ کاری را درست انجام دهم!”
گاهی اوقات با خنده مثل یک شوخی میگفت، اما گاهی میتوانستم بفهمم که چقدر احساس پستی میکند.
حتی حالا که ما بزرگ شده ایم، او هنوز هم چنین چیزهایی می گوید. من هنوز می بینم که او از ریسک کردن می ترسد زیرا مطمئن است که به هم می ریزد.
۵) همیشه بیمار شدن – عدم اعتماد به نفس
به طور مشابه، افرادی که در دوران کودکی همیشه بیمار بودند، ممکن است بدون اعتماد به نفس بزرگ شوند.
ببینید، بیماری های مکرر در دوران کودکی اغلب به این معنی است که آنها بسیاری از فعالیت هایی را که به افزایش اعتماد به نفس کمک می کند، از دست می دهند.
به عنوان مثال، فقط توانایی رفتن به مدرسه به طور منظم و تعامل با همسالان، مهارت های اجتماعی-عاطفی را توسعه می دهد.
فقط شرکت در ورزش یا فعالیت های بدنی باعث ایجاد حس شایستگی، انعطاف پذیری و تعلق می شود.
این که بتوانید به تنهایی از عهده وظایف و چالش ها برآیید، استقلال و اتکا به خود را افزایش می دهد.
متأسفانه، کودکانی که اغلب بیمار هستند، به اندازه یک کودک سالم از این مزایا بهره نمی برند.
علاوه بر این، اگر بیماری آنها بر ظاهر آنها تأثیر بگذارد، می توانند با مشکلات بدن نیز دست و پنجه نرم کنند.
۶) حمایت بیش از حد والدین – عدم اعتماد به نفس
در مورد اینکه با شما مانند یک بسته شکننده رفتار می شود که باید در بسته بندی قرار گیرد، چطور رفتار می شود؟ آیا این باعث می شود اعتماد به نفس بیشتری داشته باشید یا خیر؟
قطعا نه. افرادی که توسط والدینی که بیش از حد محافظه کار هستند بزرگ شده اند، فاقد تعدادی چیز هستند که برای رشد اعتماد به نفس بسیار مهم است:
استقلال
مهارت های حل مسئله
توانایی ریسک پذیری
خودشناسی
به قضاوت خودشون اعتماد کن
مکانیسم های مقابله ای
از آنجایی که همیشه شخص دیگری بود که تصمیم می گرفت و زندگی خود را به جای آنها مدیریت می کرد ، آنها هرگز این فرصت را پیدا نکردند که به تنهایی مسائل را بفهمند، اشتباه کنند و از آنها عقب نشینی کنند.
توانایی انجام همه اینها بخش بزرگی از چیزی است که باعث می شود ما اعتماد به نفس بیشتری داشته باشیم. بنابراین اگر کسی همیشه به جای ما قدم می گذارد، هرگز نمی توانیم بفهمیم که چقدر توانایی و انعطاف پذیر هستیم.
بعلاوه، چگونه میتوانیم احساس موفقیت داشته باشیم، در صورتی که این واقعاً هیچوقت دستاورد ما نیست، درست است؟
۷) عدم تناسب در مدرسه – عدم اعتماد به نفس
ما به بچههایمان میآموزیم که متفاوت بودن یا نبودن اعضای یک جمعیت اشکالی ندارد، اما همچنین نمیتوانیم این واقعیت را نادیده بگیریم که تناسب اندام، اگر نه تنها دغدغه، دغدغه اصلی آنهاست.
و قابل درک است. مطالعات نشان می دهد که توانایی مناسب در مدرسه باعث می شود دانش آموزان احتمال بیشتری داشته باشند:
در فعالیت های مدرسه شرکت کنید
دوستانی داشته باشید
از نظر تحصیلی بهتر عمل کنید
سلامت روانی خوبی داشته باشید
… همه اینها باعث می شود که آنها نسبت به خودشان اعتماد به نفس بیشتری داشته باشند.
۸) آخرین انتخاب شدن
این ارتباط نزدیکی با نکته قبلی من دارد. افرادی که اغلب برای آخرین بار انتخاب می شدند، این احساس را داشتند که یک خارجی هستند.
به یاد دارم که در دوران دبیرستان (در واقع تا دبیرستان)، من همیشه آخرین تیم را انتخاب می کردم.
نه فقط تیم های ورزشی، بلکه حتی برای پروژه های گروهی کلاس!
میتوانستم خودم را با این فکر تسکین دهم که لاغر، کند و خیالپرداز هستم و همسالانم بچههای سریع و هوشیار را در تیمشان میخواستند. در سطح عقلانی، من آن را دریافت می کنم.
اما حتی با این وجود، نمی توانم انکار کنم که باعث شد احساس کنم به اندازه کافی خوب نیستم. من دوستانی داشتم، اما حتی آنها هم من را در آخر انتخاب میکردند – و این پیام واضحی بود که من آن چیزی را که برای این موضوع لازم است نداشتم.
۹) مورد آزار و اذیت قرار گرفتن
شاید هیچ مدرکی قویتر از مورد آزار و اذیت شدن فرد خارجی وجود نداشته باشد.
متمایز شدن و انتخاب شدن باعث می شود قربانیان احساس کنند که نسبت به دیگران ارزش کمتری دارند. حتی ممکن است به این فکر کنند که “حتما چیزی در مورد من وجود دارد که “لایق آن” باشد.
این واقعاً درک و اعتماد به نفس کودک را به هم می زند . آنها نسبت به خود خشن می شوند و آنقدر احساس بدی دارند که ممکن است خود را منزوی نگه دارند.
آنها می توانند بهترین والدین جهان را داشته باشند، اما اگر در مدرسه مورد آزار و اذیت قرار می گیرند، آن را برای مدت طولانی با خود حمل می کنند. به طرز دلخراشی، برخی از مردم هرگز بهبود نمی یابند.
۱۰) مقایسه شدن با خواهر و برادر یا همسالان
اگر تا به حال برنامه تلویزیونی دوستان را تماشا کرده باشید، می دانید که مونیکا گلر چگونه با این واقعیت دست و پنجه نرم می کند که برادرش راس مورد علاقه مادرشان بود.
خنده دار است زیرا مونیکا زیبا، شایسته و کاملاً کمال گرا است. با این حال، هر زمان که مادرشان در اطراف بود، مشکلات اعتماد به نفس داشت، فقط به این دلیل که او همیشه در برخی سطوح با راس مقایسه می شد.
بچه هایی که در مقایسه با خواهر و برادر یا همسالانشان بزرگ شده اند، چنین احساسی دارند. آنها ممکن است در جنبههای مختلف زندگیشان فوقالعاده توانا و موفق باشند، اما سایه مقایسه هرگز از بین نمیرود.
پیام دوران کودکی درونی شده است: «…. همیشه از شما بهتر است. چرا نمی توانید بیشتر شبیه آنها باشید؟»
متأسفانه، این پیام در رفتارهای خاصی که ممکن است در بزرگسالی انجام دهند ظاهر می شود:
به دنبال تایید از دیگران
جبران بیش از حد با موفقیت برای غلبه بر احساس حقارت
تلاش برای قدردانی از نقاط قوت خود (زیرا همیشه “کمتر از نقاط قوت دیگران” است)
برای کسانی که در مقایسه با دیگران بزرگ شدهاند، جدا کردن ارزش خود از نحوه قرار گرفتن در برابر دیگران یک مبارزه است. همیشه یک خط کش خیالی وجود دارد که به آنها می گوید که آنها اندازه گیری نمی کنند.
۱۱) بزرگ شدن در فقر
داستان های موفقیت زیادی در مورد افرادی وجود دارد که از ژنده پوشان به ثروت رسیده اند. چرا چنین داستان هایی اینقدر جشن گرفته می شود؟
خوب، واقعاً یک فاکتور عجب دارد. زیرا فقر با موانع بسیار زیادی همراه است.
«کودکان فقیر به لطف فقر، بیتوجهی و محرومیت اجتماعی نامتناسبی را تجربه میکنند. آنها کمتر احساس ارزشمندی و عشق می کنند. آنها اغلب عزت نفس پایین تر، اعتماد به نفس کمتر و بروز مشکلات سلامت روانی بیشتری دارند. آنها احساس ناامنی، به حاشیه رانده شدن، به شدت آسیب پذیر و دائماً تهدید می کنند.»
به آن شکافها مانند درههای وسیع بین صخرهها فکر کنید
افرادی که در چنین محیطی بزرگ شده اند به دلایل زیادی با اعتماد به نفس دست و پنجه نرم می کنند. شرم و انگ اجتماعی، استرس و اضطراب، مسائل بهداشتی ناشی از کمبود مراقبت های بهداشتی وجود دارد…
همه اینها می تواند احساس کند که از ابتدا محکوم به شکست بوده اید. وقتی کمبودهای زیادی در زندگی شما وجود دارد، سخت است که احساس کنید ممکن است اتفاقات خوبی بیفتد. شما با این باور بزرگ می شوید که موفقیت در کارت های شما نیست.
به همین دلیل است که وقتی کسی از گودال بیرون میآید و تا اوج میرسد، همیشه مشکل بزرگی است!