خیانت فقط داشتن رابطه جنسی نامشروع نیست

خیانت

یادداشت ارزشمندی رو امروز خانم منیر کاظمی پژوهشگر و تحلیلگر اجتماعی در صفحه شخصی خودش گذاشته بود که خواندنش خالی از لطف نیست.

خیانت فقط داشتن رابطه جنسی نامشروع نیست
خیانت یعنی همیشه در شبکه های اجتماعی در دسترس و آنلاین باشی اما همسرت که کنار نشسته بهت دسترسی نداشته باشه! 
خیانت یعنی تو پی وی همه رفتن و از عاشقی گفتن اما همسرت کنارت باشه و از بی توجهی های تو به خودش بپیچه و نتونه حرفی بزنه
خیانت یعنی قربون و صدقه دوستای مجازی رفتن و در جواب همسرت که صدات میزنه بگی ” هان ” و ” چیه “
خیانت یعنی متاهل باشی و باز با غریبه ها چت عاشقونه کنی
خیانت یعنی تا صبح با همه چت کنی اما به همسرت که می رسی حوصله نداشته باشی و نسبت به همسرت که احتیاج داره با تو دردودل کنه بی تفاوت باشی
خیانت یعنی هی خودتو خوشگل کنی هی عکس دلربا بندازی برای دوستای مجازیت اما برای همسرت یه دست لباس قشنگ نپوشی
خیانت یعنی آهنگ مورد علاقه همه فرنداتو دانلود کنی و هی خود شیرینی کنی اما از آهنگ تنهایی همسرت بی خبر باشی
خیانت یعنی دور همی های مجازی اما برای قدم زدن با همسرت وقت نزاری
خیانت یعنی با همه باشی الا با همسرت که پاره وجودته
مرزی ها، این مُهلک های جذاب!
(نوشته ی: دکتر رضا دلپاک)
آنها در نظر اول بسیار «دوست داشتنی، مهربان، خوش بیان، باهوش، جذاب و دلچسب» هستند و مردها را بشدت به خود «جلب میکنند» اما مردها بعد از مدت کوتاهی متوجه «سردی درونی» آنها میشوند و حس میکنند که انگار یک جای قضیه «می لنگد». گویی که آنها این حس رومانتیک عاشقانه را فقط بصورت «ایفای نقش» در حال «بازی» بوده اند. رابطه ی عاطفی این دخترها فقط «شبیه» عشق و «شبیه» محبت است. و زوج هایشان بزودی از آنها دچار کسالت و دلزدگی می شوند چرا که اینگونه دختران و زنان، از ایجاد رابطه ی «عمیق و پایدار و معنا دار» عاجز هستند.
درمانگران ایرانی در طول ده سال گذشته، بوفور شاهد مراجعانی بوده اند که با اینکه بعد از یک شکست عاطفی و طرد شدگی، هیجانات اغراق شده ای بصورت آژیتاسیون و میل به خودکشی از خود نشان می دهند ولی بطرزی عجیب و در فاصله ای کوتاه (گاهی به فاصله ی بیست و چهار ساعت) و بدون طی کردن مراحل سوگ، رابطه ی عاشقانه ی جدیدی را با هیجانی بیشتر از قبل شروع می کنند، گویی هیچ اتفاقی نیفتاده ست. این استعداد عجیب آنها در «تطابق» از آنها چهره ای همچون یک «بازیگر» نقش های رومانتیک ساخته است. بازیگری که از «تکنیک» بسیار بالایی برخوردار است ولی هنرش «نــاب نیست». انگار چیزی باید وجود داشته باشد ولی آن چیز موجود نیست. چیزی که نامی نمی توان برای آن گذاشت جز «فقدان نیرو و توان ِ انرژی گذاری عاطفی بر روی ابژه».
هلن دویچ در مقاله ای در سال ۱۹۳۴ تحت عنوان شخصیت «انگار که» از تجربه اش با چهار بیمار صحبت کرد. چهار زن، که روانکاوی در مورد آنها به شکست منتهی شده بود. او قادر نبود در مورد طبقه بندی آنها تصمیم بگیرد که آیا «نوروتیک» هستند یا «سایکوتیک». همچنین «اروین یالوم» در کتاب خاطرات خود آنها را تحت عنوان: «مرزیها، این مُهلک های جذاب» توصیف کرده است.
آنها فاقد یک «ایگوی مستحکم» و «هویت یافته» هستند، لذا برای کسب «هویت» و فرار از «سردرگمی»، هویت دیگران را «تقلید» میکنند. آنها یک «خلاء مطلق» دارند و بناچار به هر کسی و به هر چیزی «وابسته می شوند». خود را به هر کسی و هر ایده ای «تسلیم میکنند». در دنیای آنها فقط «ظواهر» حکمفرماست. سبک زندگیشان و حتی طبقه اجتماعی شان با هر «مردی» که عوض می کنند و با «رابطه ی جنسی جدید»، تغییر میکند. آنها فاقد «سوپر ایگو» و اخلاقیات هستند. هیچ «مرزی» ندارند و با هر ابژه ای که در دسترسشان باشد «همانند سازی» میکنند. وقتی با یک مرد روشنفکر رابطه برقرار میکنند «انگار که» روشنفکر هستند. با یک «مرد مذهبی» انگار که مذهبی میشوند. با یک ورزشکار… با یک لمپن… با یک هنرمند…
تا وقتی «وابسته» هستند و اندک «رنگ و بویی» از «هویت تقلیدی» را بدست می آورند، سرپا می ایستند …. ولی هر بار که «طرد» می شوند و از آن «هویت مصنوعی» تهی می شوند، چنان دچار وحشت از «سردرگمی نقش» خود میگردند که درجاتی از «فروپاشی روانی» و «سایکوز» را تجربه میکنند. اما فرق آنها با یک فرد سایکوتیک این است که با پیدا کردن یک رابطه ی جدید باز «هویت نویی» پیدا میکنند و به «ظاهر» به «نرمالیته» بر میگردنند. و جالب است که مردها هم بسرعت متوجه این قضیه می شوند و بعد از مجال کوتاهی از ابتدای آشنایی، زنی را که برایشان «مظهر تمام عیار زنانگی» بود را ترک میکنند. و این زنهای «بدون بینش» را در حسرت یک سوال ابدی باقی میگذارند. سوالی که در بسیاری از متون دنیای نوشتاری مجازی مشاهده می شود: او که اینهمه عاشقانه مرا دوست میداشت، پس چرا بی هیچ توضیحی مرا گذاشت و رفت؟
شاید در این مورد باید از «جامعه شناسان» خبره کمک فکری گرفت که: در دهه ی شصت و نیمه اول دهه ی هفتاد، چه اتفاق زیربنایی در بافت فرهنگی-تربیتی جامعه افتاده بود که منجر به رشد و پرورش نسل پر جمعیتی از دختران و زنان با شخصیت «مرزی» گردیده است.
بیشتر بیاندیشیم ?